نمایشگاه عطر ب جا مانده

چقدر باید بگذرد تا آدمی

بوی تن کسی را که دوست داشته

از یاد ببرد؟

و چقدر باید بگذرد  تا بتواند

دیگر او را دوست نداشته باشد

( آنا گاوالدا)

شاید مقدمه خوبی باشه واسه چیزی ک میخوام معرفی کنم نمایشگاه عطر ماندگار کار سرکار خانم نوشین نفیسی ک در نگارخانه زمستان خانه هنرمندان برگزار شد

نمایشگاهی ک تشکیل شده بود از تعدادی از قاب ک با ادویه درست شده بود و چند تابلوی فیگور که ایضا با ادویه درست شده بود و همین طور 400 دایره به قطر 8 تا 10 سانتی متر از ادویه های مختلف ک نمایانگر روزای یک سال ما بود

البته ک ادویه های تکراری هم زیاد بود اما بیانگر رئزای ما هست ک خاطرات تکراری داریم

ممنونم از ایشون ک اجازه دادند چندتا عکس بگیرم از اون دایره ها


http://s5.picofile.com/file/8125661418/IMG_0865.jpg


http://s5.picofile.com/file/8125661234/IMG_0858.jpg



http://s5.picofile.com/file/8125661500/IMG_0866.jpg


اعتراف

چند روز پیش ک بعد مدته اومدم اینجا یه دفعه دلم گرفت یاد کلی از خاطرات گذشتم افتادم یاد روزایی ک میرم تهران رو باهات میگشتم و اینجا پست میذاشتم یاد همه کافه رفتن هامون یاد مخصوصا کافه وصال ک چقدر خاطره داشتیم اونجا یاد کافه مونی ک رفتم و کلی با دوستت برای آشتی دوباره با تو صحبت کردم یاد کافه نادری  ک رفتیم و شاتو بریان نزدیم و با یه ابمیوه سر و ته شو در آوردیم یاد همه پیاده روی هامون تو خیابون امیر اباد  ک کوچه پس کوچه های امیر اباد و سوپر ها و نونوایی هاشو از سوپر ها و نونوایی های در خونمون بهتر میشناختم یاد دعوا ها و قهر کردنامون یاد کافه ایی ک رفتیم و قهر بودیم ک دقیقا همچین روزایی بود یاد رستوران سر فاطمی ک چه ته چین های خوشمزه ایی داشت

یاد همه ی روزایی ک ساده بودیم و خودمون هم خبر نداشتیم یاد جلسه دفاع تو همه دوستات ک همه رو بودم اخ ک چقدر دل تنگم شاید دیگه هیچ وقت تو زندگیم ب همچین روزایی نرسم 

پی نوشت : اینجانب ابک کبیر بعد از مدتها اینجا پستی رو آپ کردم و نمیدونم ک ایا دوباره ادامه میدم یا نه اما باید در ادامه دل تنگی هام بنویسم ک برای همه بچه ها ک بار اول ب موزه ایران باستان رفتم باهاشون و قرار های دیگه رو گذاشتم بد جور دلتنگم 

مخلص همه ی شما ابک خاص ترین کچل دنیا

نسل جدید دوستان

این  روزا دارم نسل چهارم دوستام رو هم پشت سر میذارم و دارم کم کم  به اغما میرم تا دوباره با نسل جدیدی از آدما دوست بشم

اشتباه های بزرگی کردم تو ارتباط با بعضیشون که هنوزم از دست خودم شاکی هستم اما به هر جهت تجربه بود

 ولی تو این 4 نسل از آدمایی که باهاشون دوست شدم بعضی ها واقعا پایدارند برام واقعا دوست هستن برام

به احترامشون بلند میشم .کلاه از سر بر میدارم و از همین جا بهشون میگم خیلی کبیر هستید مثه خودم

مخلص همه ی شما ابک کبیر

چقدر خوب بود اون موقع ها

 کاش همیشه  برام تو مرز دنیای حقیقی و مجازی میموندی و از این  نه این وری و نه اون وری بودن لذت میبردم  میدونم تو اون حالت تو هم لذت میبردی

اما حالا انگار همه چیز از روی زور شده انگار یکی زورم میکنه حتما بیام تو پیجت  انگار همه چیز از روی اجباره .....

کاش  کاش کاش

قرار وبلاگی

راستشو بخواهید خودمم خیلی وقت بود دلم واسه این قسمت دنیای مجازی تنگ شده بود وقتی اومدم کامنت های الهه و مونس خوندم گفتم زشته به خدا یه دستی به سر و کله اینجا بکشم

جاتون خالی هفته قبل طبق معمول تو محله های قدیمی تهران بودم رفتم تو یه پاساژ و از در پشتیش اومدم بیرون ببینم چه خبره یهو دیدیم انتهای پاساژ یه کافی شاپ هست(البته بسته بودا فک نکنین یه وقت تو ماه مبارک رمضان باز بود) دقیق تر که شدم یه سری صندلی گذاشته تو تراس که یه دید خوب با حال و هوای قدیمی به خونه پیرنیا داره با خودم گفتم خوبه یه بار قرار وبلاگی رو اونجا بذاریم و از اون حال و هوا لذت ببریم خلاصه با خودم قرار گذاشتم بعد ماه رمضون برم ببینم اون منطقه اصلا تحمل یه سری ادم شلوغ کار و داره یا نه که حتما بهتون خبر میدم

مخلص شما خاص ترین کچل دنیا (ابک)