راستشو بخواهید خودمم خیلی وقت بود دلم واسه این قسمت دنیای مجازی تنگ شده بود وقتی اومدم کامنت های الهه و مونس خوندم گفتم زشته به خدا یه دستی به سر و کله اینجا بکشم
جاتون خالی هفته قبل طبق معمول تو محله های قدیمی تهران بودم رفتم تو یه پاساژ و از در پشتیش اومدم بیرون ببینم چه خبره یهو دیدیم انتهای پاساژ یه کافی شاپ هست(البته بسته بودا فک نکنین یه وقت تو ماه مبارک رمضان باز بود) دقیق تر که شدم یه سری صندلی گذاشته تو تراس که یه دید خوب با حال و هوای قدیمی به خونه پیرنیا داره با خودم گفتم خوبه یه بار قرار وبلاگی رو اونجا بذاریم و از اون حال و هوا لذت ببریم خلاصه با خودم قرار گذاشتم بعد ماه رمضون برم ببینم اون منطقه اصلا تحمل یه سری ادم شلوغ کار و داره یا نه که حتما بهتون خبر میدم
مخلص شما خاص ترین کچل دنیا (ابک)
من که از حالا میدونم نمی تونم بیام

امیدوارم مثل همیشه بهتون خوش بگذره
برای شادی روح منم دعا کنین
راستی خوش برگشتی کچل خاص!!!
نمی دونی چه حسی داره دیدن و خوندن حرفهای یه دوست قدیمی!!!
خوشحالم حالت خوبه زفیق
حالا الان حال ما رو درک میکنی وقتی تو میایی و ما نمیتونیم ببینیمت
آدی شهر ما نیومد که تا دم درش اومد هاااا اما هر چی تعارف زدیم نیومد

خدایی دلم خیلی میخواست ببینمش و کلی هم توو دلم برنامه ریخته بودم اما نشد .انگار قسمت نیست من دوستای وبلاگیمو ببینم
خدایی من هنوز برای چند روز نیومدم تهران تا بتونم برنامه بذارم و ببینمتون . من همیشه تا فرودگاه میام و سر ساعت پرواز میرسم و بلافاصله هم میرم
خلاصه هی بپیچون حالا فرقی نداره یا ما میاییم بشین دعا بخون که ما نرسین یه خودت میایی بپیچون ولی جون من دعا میکنی یه چوری دعا نکنی تصادف کنیم بمیریمااااااااااااااااا
کووووووووووووووفت

من خودم بمیرم اما یه تار مو از سر رفیقام مخصوصا کچلاش کم نشه
حالا تو یه ترای بکن شاید نپیچوندمت!