اعتراف

چند روز پیش ک بعد مدته اومدم اینجا یه دفعه دلم گرفت یاد کلی از خاطرات گذشتم افتادم یاد روزایی ک میرم تهران رو باهات میگشتم و اینجا پست میذاشتم یاد همه کافه رفتن هامون یاد مخصوصا کافه وصال ک چقدر خاطره داشتیم اونجا یاد کافه مونی ک رفتم و کلی با دوستت برای آشتی دوباره با تو صحبت کردم یاد کافه نادری  ک رفتیم و شاتو بریان نزدیم و با یه ابمیوه سر و ته شو در آوردیم یاد همه پیاده روی هامون تو خیابون امیر اباد  ک کوچه پس کوچه های امیر اباد و سوپر ها و نونوایی هاشو از سوپر ها و نونوایی های در خونمون بهتر میشناختم یاد دعوا ها و قهر کردنامون یاد کافه ایی ک رفتیم و قهر بودیم ک دقیقا همچین روزایی بود یاد رستوران سر فاطمی ک چه ته چین های خوشمزه ایی داشت

یاد همه ی روزایی ک ساده بودیم و خودمون هم خبر نداشتیم یاد جلسه دفاع تو همه دوستات ک همه رو بودم اخ ک چقدر دل تنگم شاید دیگه هیچ وقت تو زندگیم ب همچین روزایی نرسم 

پی نوشت : اینجانب ابک کبیر بعد از مدتها اینجا پستی رو آپ کردم و نمیدونم ک ایا دوباره ادامه میدم یا نه اما باید در ادامه دل تنگی هام بنویسم ک برای همه بچه ها ک بار اول ب موزه ایران باستان رفتم باهاشون و قرار های دیگه رو گذاشتم بد جور دلتنگم 

مخلص همه ی شما ابک خاص ترین کچل دنیا