منشور کوروش

۱. فرمانده سپاه محمد رسول‌‌‌‌‌‌الله تهران: با منشورکوروش مخالفیم و آن را مخالف سیره امام و آقا می‌دانیم   

۲.حسین شریعتمداری ، مدیر مسوول کیهان: از منشور کوروش، به عنوان خشت نوشته ای یاد کرد که با آن حتی نمی شود یک روستا را اداره کرد! 

 

 

پ.ن بنده خدا کوروش کبیر اگه میدونست که قراره بعد ها در سرزمین خودش این حرف ها رو در بارش بگن فکر کنم......  

نمیدونم اصلا نمیتونم فکر کنم چیکار میکرد؟ 

 

نظر شما چیه؟

روز حافظ

سلام امروز روز حافظ شیرازی بود به همین خاطر یه فالی گرفتم و گفتم اینجا بزارمش که جناب حافظ هم بدونن ما تو دنیای مجازی هم به یادشون هستیم   

بیت اولو دومومشو میذارم تا بدونین حضرت حافظ چی جوابی بهم داده 

  

 

 

عید است و آخر گل و یاران در انتظار       ساقی بروی  شاه ببین ماه و می بیار 

 

 

دل بر گرفته بودم از ایام گل ولی                   کاری بکرد همت پاکان روزگار 

 

   

 

پ.ن البته توقع گذاشتن نظر از ایشون رو ندارم

عمارت مسعودیه

  

 

 

عمارت مسعودیه به دستور ظل‌السلطان، فرزند ناصر‌الدین شاه، همزمان با کاخ گلستان احداث شد.

 

این مجموعه هم‌اکنون در محدوده میدان بهارستان و خیابان ملت قرار دارد.

 

بر اساس اسناد تاریخی، عمارت مسعودیه با توجه به نقشه عبدالغفار احداث شده و اگرچه در ابتدا وسعت زمین و باغ آن چهل هزار متر‌مربع بوده، اما آنچه امروز از این مجموعه مانده، زمینی به مساحت 2 هکتار است.  

http://s1.picofile.com/abek/Pictures/89-niyazmand.jpg

 

تزیینات معماری عمارت مسعودیه، متاثر از نفوذ هنر غربی در سال‌های اواخر حکومت قاجار است.. ظل السلطان درسال ۱۳۲۷ ق به پسر خود وکالت داد که خانه‌اش (عمارت مسعودیه‌) را به هر کس که مایل باشد بفروشد.
    همدم السلطنه‌، همسر جلال الدوله‌و دختر میرزا یوسف مستوفی الممالک صدر اعظم‌، درسال
۱۳۲۸ عمارت مسعودیه را به ازای ۵۰۰۰۰ تومان خریداری کرد که در این معامله وکیل همدم‌السلطنه شخص مستوفی الممالک بود.
    در این سند متأسفانه چهار جهت ملک مشخص نگردیده است

چند مطلب روشن است‌.این که رضا خان سردار سپه (رییس الوزرا و فرمانده کل قوا) واحدهای خریداری شده را یک سال بعد، یعنی درسال ۱۳۴۳ ق‌، به وزرات فرهنگ‌، اوقاف و صنایع مستظرفه هدیه کرد. در واقع آن‌چه امروز از عمارات مسعودیه باقی مانده و به آن معروف است بخشی است که رضا خان در سال۱۳۴۲ ق برای دولت از همدم السلطنه خریداری کرد. 

 

http://s1.picofile.com/abek/Pictures/Image52393.jpg 

وزارت آموزش و پرورش از سال۱۳۰۲ تا ۱۳۷۷ در این مجموعه قرار داشته است‌. هیئات وزیران در جلسه مورخ۱۰/۱۲/۷۶ بنا به پیشنهاد وزارت آموزش و پرورش و با استفاده از ماده ۱۱۴ قانون محاسبات عمومی کشور مصوب سال۱۳۶۲، تصویب کرد که حق استفاده از عرصه و اعیان ساختمان قدیمی وزارت آموزش و پرورش‌، واقع در خیابان اکباتان به سازمان میراث فرهنگی کشور واگذار شود.
    این مصوبه در واقع براساس توافق وزارت خانه‌های فرهنگ و ارشاد اسلامی (که سازمان میراث فرهنگی وابسته به آن است‌) و وزارت آموزش و پرورش صورت گرفت و پس از انجام نقشه برداری و تهیه مدارک لازم‌، مجموعه به شماره
۲۱۹۰، در تاریخ ۲۷/۱۰/۱۳۷۷در فهرست آثار ملی به ثبت رسید و حریم و ضوابط آن در تاریخ بهمن ماه ۱۳۷۷ تعیین و تصویب و به مراجع قانونی اعلام شد.

و موزه ملی برای نخستین بار در یکی از اتاق‌های این بنا شکل گرفت 

 

پ.ن متاسفانه بهم اجازه ندادن که برم داخل و فقط از تابلویی که جلوی در بود این اطلاعات رو نوشتم

شغل جالب

وقتی بچه بودیم هرکی از مون می پرسید میخوای چیکاره بشی یا میگفتیم دکتر یا خلبان یا دیگه خیلی میخواستیم بد بین باشیم در مورد خودمون میگفتیم مهندس.

نمی دونم شاید اون موقع ها با شغل دیگه ایی آشنا نبودیم.

 بزرگ و بزرگتر شدیم تا کم کم باشغل های بیشتری آشنا شدیم معلم کارمند بانک وکیل وزیر رئیس جمهور  دزد  مواد فروش  راننده تاکسی و...

من چند وقت پیش با یه شغل جالب آشنا شدم شاید برای شما هم جالب باشه

شنیده بوم همه پیشش برن آقایون خانم ها حتی حیوانات ارزشمندی مثه گاو و گوسفند اما نشنیده بودم فرش هم بره پیشش

 

 http://s1.picofile.com/abek/Pictures/DSC06954.JPG

 

منظورم آرایشگره. 

چند وقت پیش تو بازار فرش فروش ها بودم دیدم چند نفر افتادن رو فرش دارن قیچی میزنن  بهش. 

ازشون پرسیدم:دارین چی کار میکنین 

گفتن:داریم آرایش میکنیمش 

پرسیدم:یعنی چی 

گفتن: وقتی که فرش در حال بافته شدن هست هر رنگ که تموم میشه یه سری نخ اضافه بیرون میمونه این نخ ها بهمراه نخ های اضافی ریشه بعد تموم شدن بافت فرش به وسیله آرایشگر فرش از بین میره

پ.ن البته این آرایشگر در تولیدی های لباس هم وجود داره اما اونجا بهش میگن  

خرج کار چین

مرداب

یه موقع هایی میشه که از همه چیز خسته میشی و از همه دلسرد انگار همه ی دیوار های اطراقت دارن رو سرت خراب میشن

اصلا همه (از دوست و آشنا و غریبه) انگار  تصمیم میگیرن مثه سیگار زیر پا له کنندت تازه بعضی ها هم یه لگدی به ماتحتت میزنن که او نزدیکی ها نمونی

هر چی تلاش میکنی انگار تو یه مردابی که هی داری میری پایین تر  

 

درون نوشت:بعضی وقتابا خودم میگم کاش این سال 2012 زوتر برسه و از همه چیز راحتم کنه 

 

اما از یه طرف دیگه یه حسی میگه  کم نیار و دست و پا بزن

برای موندن ......

حداقلش اینه که اگرم دست و پا زدی و رفتی ته مرداب تمام تلاشم رو کردم و نشد دیگه بعدشم نمیسوزی

ولی کلا نمیدونم کدوم حسم درست میگه نظر شما چیه؟ 

 

پ.ن این پست هیچ ربطی به پست های قبلی نداره خودم اینو کاملا میدونم صالا هم نمیخواستم تنوع ایجاد شه این گفتم یه وقت ایمانتونو ندین