از خاله ناصر الدین شاه تا انبار لوازم بهداشتی و ...

خانه هفت تن تو کوچه هفت تن به قول کسبه پاساژ   خونه خاله ناصرالدین شاه بود. http://s1.picofile.com/abek/Pictures/DSC06957.jpg  

خانه ایی داری بادگیر تزئینات زیبا گچبری هایی شایسته معماری ایرانی هندسه ایرانی و همچنین دارای سبکی نزدیک به معماری نئو کلاسیک که خاصیت معماری این دوران بود 

 بعد از این که محله بازار اعتبار خودش و از دست میده(از بابت فضای مناسب جهت زندگی) شخصی به نام آقای وطنی خونه رو میخره و بعد مدتی با شخصی به نام آقای کمالی تصمیم به ساخت پاساژی در کنار خانه هفت تن میکنه با هدف اینکه این پاساژ بشه مرکز خرید و فروش عتیقه جات . تمام تلاششون رو برای نزدیک کردن معماری پاساژ با سبک معماری خونه میکنن اما متاسفانه به علت ناشناخته موندن پاساژ و اینکه در ته یک کوچه بن بست قرار داره نتونستند به اون هدف برسند و به قول کسبه پاساژ  پاساژ نفرین شده است. 

 در حال حاضر شده انبار لوازم بهداشتی و چندتا شغل دیگه که نتونسم سر در بیارم که درحال حاضر دارن چیکار میکنن http://s1.picofile.com/abek/Pictures/DSC06960.jpg  

بعد اینکه آقای وطنی به رحمت خدا رفت مدیریت پاساژ رو آقای کمالی به تنهایی عهده دارشد (از بحث انحصار وراثت خبر ندارم که ورثه آقای وطنی چیکار کردند) http://s1.picofile.com/abek/Pictures/DSC06958.jpg 

 خونه در سه تراز قرار داره :زیر زمین همکف و اول. شاه نشین خونه در تراز همکف قرار داره که در واقع الان دفترپاساژه که به علت نبودن آقای کمالی نتونستیم بریم داخل. 

طبقه اول هم که نمیدونم چی بوده (به علت عدم اطلاعات کسبه و سرایدار )الان محل زندگی سرایدار هست البته کنار دفتر آقای کمالی یه جایی بود که باربران و خدمتکاران معظم شهرداری اجازه ورود داشتند اما سرایدار اجازه ورود به ما نمیداد که تو عکس پایین اگه توجه کنید یه در نیمه باز هست که همونه که نذاشتن بریم توش 

http://s1.picofile.com/abek/Pictures/DSC06956.jpg  

یکی از کسبه که شخص خوش مشربی بود و کلی اطلاعات به ما داد و اسمش یادمون رفت بپرسم میگفت تا حالا چند بار چند تکه از ستون ها و چند تا از شمایل شیر را از اینجا برده اند (اینم یکی دیگه از مشکلات عدم رسیدگی مسئولین شهری)  

پ.ن1: به علت تموم شدن شارژ دوربینم نتونستم عکسای بیشتری بگیرم ولی اگه یه بار دیگه گذرم بیفته حتما عکسای بهتر و بیشتری میگیرم 

 پ.ن ۲ اگر بازم عکسا باز نمیشه این دفعه تقصیر مسعود آدی اینا ست قول میدم با امکانات بهتر در دفعات آتی در خدمتتون باشم

بانک ملی شعبه دانشگاه

بانک ملی شعبه دانشگاه

چند روز پیش تو خیابون انقلاب بودم و داشتم دنبال یه کتاب میگشتم که ناخواسته دیدم جلوی بانک ملی شعبه دانشگاه هستم

http://s1.picofile.com/abek/Pictures/melli-bank_05.jpg

خیلی در موردش شنیده بودم با خودم گفتم برم داخل و برای اولین با راز نزدیک توی بانک و ببینم آخه هر وقت که تصمیم میگرفتم برم یا بانک بسته بود یا یه کاری برام پیش می امد و نمیتونستم برم

 نمیدونم میدونید یا نه طراحی بانک کار یورن اتزن(معمار خانه اپرای سیدنی )هست  

 

  http://s1.picofile.com/abek/Pictures/sydney-opera-house.jpg

جاتون خالی رفتم تو و داشتم از هنر معمار تو طراحی سقف و هماهنگی دیوار هاش لذت میبردم میخواستم برم با رئیس بانک صحبت کنم ببینم میشه برم طبقه بالا رو ببینم که یه دفعه یه چیزی توجه ام رو جلب کرد متوجه شدم یه تعدادی از همکاران دلسوزم دارند روی دیوارهای طبقه بالا دیوار پوش میچسبونند وقتی بیشتر دقت کردم دیدم فاجعه غم انگیز تر شد و طبقه بالا رو دارند سقف کاذب میزنند و گویا قرار شده بود سقف طبقه بالا با تمام زیباییش زیر سقف کاذب محو بشه خیلی حساس شدم ببینم بقیه اش رو میخوان چی کار کنن وقتی از چندتا از کارمندای بانک سوال کردم فهمیدم طی جلسه شماره .... معاونین بانک قرار شده تمام بانک سقف کاذب بخوره و اون سقف با تمام زیباییش زیر سقف کاذب بره. 

 

 

امیدوارم که اشتباه شنیده باشم و یا حداقل معاونین یه بار دیگه جلسه برگزار کنن و تصمیمشون عوض شه که این  یادگار هم ازمون  نگیرن

تنها پیشنهادم به دوستان اینه که حداقل یه بار برن ببینن واقعا لذت میبرن تا از دید ها  حذف نشده

 http://s1.picofile.com/abek/Pictures/melli-bank_03.jpg

تصمیم

وقتی توی دو راهی گیر میکنی و نمیدونی که چی کار باید بکنی

وقتی از یه طرف هندونه زیر بغلت میذارن که اون کاری رو که نمیخوای ولی خودشون میخوان انجام بدی

 وقتی میخوای یه تصمیمی بگیری که ده سال بعد حسرتشو نخوری

 وقتی میخوای  یه تصمیمی بگیری که از روی عقل باشه نه احساس

وقتی تو این مخمصه افتادی با خودت فکر میکنی عجب کار سختیه کاش می شد این دفعه دور تو رو قلم بگیرن

اما از اون طرف وقتی میبینی که یه سابقه خوبی نداری و تقریبا دارن آخرین اعتماداشونو به تو میکنن بد جور دنبال کسی میگردی که باهاش هم فکر کنی راه درست ونشونت بده که حداقل اگه یه روز همه داشتن سرزنست میکردن حداقل یکی باشه که ازت طرفداری کنه که حمایتت کنه

 آخ که چقدر الان به یه همچین آدمی نیاز دارم 

 

 

 

 

پ . ن 1 البته نمیخواستم این اولین پستم باشه اما بعضی اوقات احساسات درونی ما آدما یه جوری میشه که مجبوریم بر خلاف امیال وتفکراتمون حرکت کنیم اینم یکیشه دیگه 

 

پ.ن 2 میدونم که باید بعضی جا ها از علائم نگارشی استفاده میکرم اما بازم نشد 

 

پ.ن 3 البته این پست هیچ ربطی به تایتلم نداره متاسفانه مربوط میشه به مشکلات پ.ن 1 به همین خاطر بازم نشد