تصمیم

وقتی توی دو راهی گیر میکنی و نمیدونی که چی کار باید بکنی

وقتی از یه طرف هندونه زیر بغلت میذارن که اون کاری رو که نمیخوای ولی خودشون میخوان انجام بدی

 وقتی میخوای یه تصمیمی بگیری که ده سال بعد حسرتشو نخوری

 وقتی میخوای  یه تصمیمی بگیری که از روی عقل باشه نه احساس

وقتی تو این مخمصه افتادی با خودت فکر میکنی عجب کار سختیه کاش می شد این دفعه دور تو رو قلم بگیرن

اما از اون طرف وقتی میبینی که یه سابقه خوبی نداری و تقریبا دارن آخرین اعتماداشونو به تو میکنن بد جور دنبال کسی میگردی که باهاش هم فکر کنی راه درست ونشونت بده که حداقل اگه یه روز همه داشتن سرزنست میکردن حداقل یکی باشه که ازت طرفداری کنه که حمایتت کنه

 آخ که چقدر الان به یه همچین آدمی نیاز دارم 

 

 

 

 

پ . ن 1 البته نمیخواستم این اولین پستم باشه اما بعضی اوقات احساسات درونی ما آدما یه جوری میشه که مجبوریم بر خلاف امیال وتفکراتمون حرکت کنیم اینم یکیشه دیگه 

 

پ.ن 2 میدونم که باید بعضی جا ها از علائم نگارشی استفاده میکرم اما بازم نشد 

 

پ.ن 3 البته این پست هیچ ربطی به تایتلم نداره متاسفانه مربوط میشه به مشکلات پ.ن 1 به همین خاطر بازم نشد

نظرات 8 + ارسال نظر
آدرینا بانو 20 شهریور 1389 ساعت 04:29 ب.ظ http://adrina.blogsky.com/

یعنی الان من اولم دیگه؟؟
خوش حالم که وب داری و می نویسی

۱۰۰ در ۱۰۰ تتو همیشه اولی حالا کم کم هی بیشتر خوشحال میشی چون از پست بعدی سعی میکنم به اون هدفی که میخواستم نزدیکتر بشم

مسعود آدی اینا 20 شهریور 1389 ساعت 04:38 ب.ظ

خوشحالم که میبینم تو هم بلاگ زدی ابک! واقعن که خیلی همت کردی
حالا منم مثل خودت که بلاگ نداشتی برات کامنت میذارم امیدوارم از پست های بعدیت چیزی بفهمم

ایشا ا.. توام یه روزی بلاگ میزنی و بعدن میفهمی یه حسی که فقط باید بلاگ داشته باشی تا بفهمی

آدرینا بانو 21 شهریور 1389 ساعت 08:31 ب.ظ

نمی خوای آپ کنی پسر؟؟

چرا بابا
صبر پیشه کن بانو چقدز حولی

آدرینا بانو 21 شهریور 1389 ساعت 08:32 ب.ظ

راستی کدوم هدف؟؟؟ چی من و بیشتر خوش حال می کنه یهنی؟؟

ایقدر زود فراموش میکنی در باره تقابل هایی که تو جامعه می افته قبلا گفته بودم البته ممکن بعضی مواقع یا اصلا برای همیشه از یادم بره ها ولی هدف اصلی اینه
میگم حالا خوبه تو می آیی و هی پست میذاری و تعداد بازدید ها رو میبری بالا

مهدی (همسفر یه روزه) 22 شهریور 1389 ساعت 08:41 ب.ظ

سلام ابک عزیز
تبریک میگم بلاگ رو
من مهدی همسفر تفرش هستم، حالا خودت بفهم کدومشون
البته تو همش خواب بودی و احتمالا برات مهم نیست کدومشون
ولی من مینویسم برات

حرفات به اونایی میخوره که میخوان بزور زنشون بدن، یا واسه کار محدودشون کردن...
حرف از حسرت 10 سال دیگه زدی
آخه قربونت برم کی ما حسرت 10 سال پیش رو نخوردیم که تو میخوای 10 سال دیگه نخوری،هیشکی 10 سال دیگه نمیاد پشتت و از تصمیمت حمایت کنه الا خودت، مثل مرد سرتو بالا بگیر و کاری رو که فکر میکنی درسته بکن، حالا هرکی هرچی میخواد بگه، حسرت اینکه کاری رو که خودت دوست داشتی بکنی و نکردی بیشتر اذیت میکنه تا حسرت اینکه چرا به حرف دیگران گوش ندادی...
حالا من نمیدونم اصلا چی به چی هست! ولی یه چی گفتم که یه چی گفته باشم
به امید موفقیتت
هم تو بلاگ، هم تو اون تصمیمه

سلام مهدی جان
مگه میشه ما شما رو فراموش کنیم
واقعا مرسی از هم فکریت حق با تو هست میدونی چیه آدم وقتی با یه مشکل روبرو میشه نمیتونه از بالا ببینتش و گنگ میشه اما دیگران خوب میتونن راهنماییش کنن

رئیس...! 22 شهریور 1389 ساعت 09:19 ب.ظ http://lalmoonigerefte.blogfa.com/

یا ابک...
درود بی پایان بر تو و هم قطارانت(هم سفرانت)
الاهی من قربون اون سر نورانیت برم.
واینک تو صاحب وب شدی و به جرگه وب دارن پیوستی چه ورود افتخار آمیزی
وب تو توتم توست.
برای شروع ُُُ نوشته اعتراض آمیزی بود
ایندفعه آدی اول شد دفعه بعدی برای آدی وجود نداره.اول از آن خودم رفیق.

درود بر تو (سلام بر تو)
دیگه بر اثر فشار دوستان و همیاری همسایه ها ما هم به این جرگه پیوستیم

ممد 23 شهریور 1389 ساعت 05:58 ب.ظ

دو راهیم قسمتی از راه دیگه حاجی رد میشی با موفقیت

آVه راست میگی ولی دستت درد نکنه واقعا صحبت های اون روزت تاثیر خوبی روم داشت رفیق قدیمی

مسعود آدی اینا 26 شهریور 1389 ساعت 11:12 ق.ظ

اینم برا اینکه کامنت زیاد کنم .....

والا انسان شریفی هستی همین کاراته که منو دیونه خودت کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد