مرداب

یه موقع هایی میشه که از همه چیز خسته میشی و از همه دلسرد انگار همه ی دیوار های اطراقت دارن رو سرت خراب میشن

اصلا همه (از دوست و آشنا و غریبه) انگار  تصمیم میگیرن مثه سیگار زیر پا له کنندت تازه بعضی ها هم یه لگدی به ماتحتت میزنن که او نزدیکی ها نمونی

هر چی تلاش میکنی انگار تو یه مردابی که هی داری میری پایین تر  

 

درون نوشت:بعضی وقتابا خودم میگم کاش این سال 2012 زوتر برسه و از همه چیز راحتم کنه 

 

اما از یه طرف دیگه یه حسی میگه  کم نیار و دست و پا بزن

برای موندن ......

حداقلش اینه که اگرم دست و پا زدی و رفتی ته مرداب تمام تلاشم رو کردم و نشد دیگه بعدشم نمیسوزی

ولی کلا نمیدونم کدوم حسم درست میگه نظر شما چیه؟ 

 

پ.ن این پست هیچ ربطی به پست های قبلی نداره خودم اینو کاملا میدونم صالا هم نمیخواستم تنوع ایجاد شه این گفتم یه وقت ایمانتونو ندین

نظرات 12 + ارسال نظر
علی 4 مهر 1389 ساعت 12:53 ق.ظ http://deltangihayeman1388.blogfa.com

ابک جان من برای این پست کسی رو خبر نکردم ...
نمی خواستم کسایی که با هم لینک شدیم با
نوشته هام خدایی ناکرده موجب ناراحتیشن بشم ...
یا تاثیر بدی روشون بزارم ...
من همیشه این جور نوشته ها رو برای خودم نگه داشتم ...
از دستم در رفت ...
اما راجع به این پست شدیدا باهات موافقم ...
منم هیچ وقت از تلاش دست برنداشتم اما همیشه جلوی
مشکلات کم آوردم ...
مشکلات امروزه خیلی پیچیده تر از اونی هستن که بسادگی
حل بشن ...
مرد واقعی میخوان ...

نبابا این حرفا چیه اگه ما برای هم نگران نشیم پس قرار کی برامون نگران بشه؟
انشاا.. که هیچ وقت جلو مشکلات کم نیاری
به نظرم منم این مشکلات مرد واقعی میکنن

فرشته 4 مهر 1389 ساعت 09:40 ق.ظ http://surusha.blogfa.com

ایمان...
نمیدونم ابک. ولی گاهی چیزایی هست که هر کاری میکنی نمیتونی بی خیالش بشی.

نمیدونم شایدم اونی که داره نگهمون میداره که نریم توی اون مرداب همون ایمانه.

شاید ....
منم نمیدونم

آدرینا بانو 4 مهر 1389 ساعت 09:54 ق.ظ

صبح ها که از خواب بیدار می شی کسلی....نه دلت می خواد از رختخوابی بری بیرون نه دلت می خواد حتی با کسی روبه رو بشی. خلاصه که با هزار زور از جات بلند می شی و می ری سر کار...کاری که یه زمانی تنها دلخوشیت بود و تنها انگیزت...اما الان اون رو هم نمی خوای......................اینایی که نوشتم هم روزای تو بود هم روزای خودم هم روزای همه ی آدمایی که کنارمونن. ایمان به باد می ره وقتی پیامبرت و نبینی ....این رسمِ روزگارِ انگار تو هم دنبال پیامبری ....یک معجزه و باز ایمان .
اما پسررررررر...خدا هست و می شنوه

کی منکره ؟
نمیدونم شاید اگه پیامبر و پیدا کنم اوضاع عوضض شه ولی بازم شاید....

معین 4 مهر 1389 ساعت 02:48 ب.ظ http://parsinamhe.blogsky.com

سلام . مرسی که اومدی ! وب تو هم خیل خوشگله ! این قالب قبلی وب منه ! پس قطعا دوستش دارم دیگه ...
بازم بیا و میام و بریم و بیایم و ... !!
بیخیال . حالم زیاد خوب نیس ! فعلا بای تا های

های قبل بای
مرسی از اومدنت میگفتی یه گاوی گوسفندی چیزی میکشتیم

علی 5 مهر 1389 ساعت 03:53 ق.ظ http://deltangihayeman1388.blogfa.com

بروزم با"عشق و سیگار"
تشریف بیارین ...

آمدم

رئیس..! 5 مهر 1389 ساعت 05:20 ق.ظ http://lalmoonigerefte.blogfa.com/

من بودم دست و پا میزدم زودتر برم زیر مرداب و خفه بشم.

بعضی وقتا منم از اون لگدا میخوره دره پشتم

پیمان 5 مهر 1389 ساعت 10:07 ق.ظ

خراب

یورقان پت پیس لچ لوچ بقیشو دیدمت بهت میگم

پیمان 5 مهر 1389 ساعت 10:07 ق.ظ

خراب

ببینم تو چرا از خونت نت نمیایی خسیس زشت ادمتا یه نت مجانی گیر بیاره به دوستاش سر بزنه

درود
به پیوندهای ما افزوده شدی
پاینده ایران

پاینده ایران

علی 7 مهر 1389 ساعت 01:23 ب.ظ http://deltangihayeman1388.blogfa.com

ابک جان دیدی آدی خداحافظی کرد ...
آدرینا بانو
۶/۷/۸۹
خداحافظ ...

علی آره دیدم ولی انگار دوباره برگشت

علی 7 مهر 1389 ساعت 09:45 ب.ظ http://deltangihayeman1388.blogfa.com

ابک جان نمیخوای بروز کنی ...
بروزم با ؛؛ مثل همیشه کنار مامان نشستم ؛؛

علی جات خالی یه سفر رفته بودم با دوستان که هم باعث شده بود جوابتو ندم هم بروز نکنم اما الان بروزم

درود
تارنگار مهر باستانی به روز شد
پاینده ایران

آمدم
پاینده ایران

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد