شغل جالب

وقتی بچه بودیم هرکی از مون می پرسید میخوای چیکاره بشی یا میگفتیم دکتر یا خلبان یا دیگه خیلی میخواستیم بد بین باشیم در مورد خودمون میگفتیم مهندس.

نمی دونم شاید اون موقع ها با شغل دیگه ایی آشنا نبودیم.

 بزرگ و بزرگتر شدیم تا کم کم باشغل های بیشتری آشنا شدیم معلم کارمند بانک وکیل وزیر رئیس جمهور  دزد  مواد فروش  راننده تاکسی و...

من چند وقت پیش با یه شغل جالب آشنا شدم شاید برای شما هم جالب باشه

شنیده بوم همه پیشش برن آقایون خانم ها حتی حیوانات ارزشمندی مثه گاو و گوسفند اما نشنیده بودم فرش هم بره پیشش

 

 http://s1.picofile.com/abek/Pictures/DSC06954.JPG

 

منظورم آرایشگره. 

چند وقت پیش تو بازار فرش فروش ها بودم دیدم چند نفر افتادن رو فرش دارن قیچی میزنن  بهش. 

ازشون پرسیدم:دارین چی کار میکنین 

گفتن:داریم آرایش میکنیمش 

پرسیدم:یعنی چی 

گفتن: وقتی که فرش در حال بافته شدن هست هر رنگ که تموم میشه یه سری نخ اضافه بیرون میمونه این نخ ها بهمراه نخ های اضافی ریشه بعد تموم شدن بافت فرش به وسیله آرایشگر فرش از بین میره

پ.ن البته این آرایشگر در تولیدی های لباس هم وجود داره اما اونجا بهش میگن  

خرج کار چین

نظرات 10 + ارسال نظر
آدرینا بانو 10 مهر 1389 ساعت 08:10 ب.ظ

حالا نون توش هست یا نه ؟؟؟

نه نون توش هست نه آب اما ادم و از بیکاری در میاره و سرگرم میکنه

آدرینا بانو 10 مهر 1389 ساعت 08:11 ب.ظ

می بینیم که اول شده ایم

شما همیشه اولی چرا جواب پستا رو نمیدی؟

آدرینا بانو 10 مهر 1389 ساعت 08:11 ب.ظ

سفر چه طور بود؟؟ موهات و افشون کن و خوندین یا نه ؟؟؟

جاتون خالی بود این دفعه سمت منو که تو سفر قبلی بهم داده بودی(گیر دادن به یکی ) هومن گرفته بود و باعث فان شدن بچه ها شده بود
یه جوری شده بود بچه ها بهم میگفتن هر جا میری این هومن و با خودت بیار
واقعا جاتون خالی بود

علی 11 مهر 1389 ساعت 02:29 ق.ظ http://deltangihayeman1388.blogfa.com

سلام امیدوارم سفر خوش گذشته باشه ...
البته امیدوارم سفر کاری نبوده باشه چون خوش نمیگزره اون طوری ....
اما در مور این پست ...
به حق چیزای ندیده اما شنیده ...
البته تویاین پست من یه چیزای جالبی دیدم ...
که خیلی خوشحال شدم ...
"وزیر" "رئیس جمهور" "دزد" "مواد فروش"
همه ی اینا هم ردیف هم هستن ...

نه سفر کاری نبود جات هم خالی خیلی خوب بود
خوشم میاد به نکات خیلی ریز توجه شدیدی میکنی

علی 11 مهر 1389 ساعت 02:45 ق.ظ http://deltangihayeman1388.blogfa.com

یعنی تا حالا کسی رو دوست نداشتی؟
هنوز دیر نشده ! ...
دوست داشته باش تا دوست داشته باشن؟ ...
هنوز دیر نشده ! ...

دوست داشته باش تا دوست داشته باشن؟ ...

والا تا دوست داشتن و چی بدونی
تحت اون شرایطی که عاشق و دلباخته کسی بشم نه نشدم
البته الان دیگه هی داره برام شرایط انتخاب یه نفر سخت تر وسخت تر میشه

علی 11 مهر 1389 ساعت 02:54 ق.ظ http://deltangihayeman1388.blogfa.com

به آدرینا بگو کارتو راه میندازه ...
برات میره خواستگاری ...
جدی میگم امتحان کن ...

آره میدونم آدی که ید طولایی در این زمینه داره
باید یه هم فکری باهاش کنم

آدرینا بانو 11 مهر 1389 ساعت 04:23 ب.ظ

کی بریم خواستگاری؟؟

بریم آقا....
اول ببینش بعد بریم
ببینید خوبه یا نه

درود
شاد زیوی
پاینده ایران

و تو نیز

فرشته 13 مهر 1389 ساعت 11:18 ب.ظ http://surusha.blogfa.com

پسر جان..اون بالای بلاگت یه بخشی هست نوشته تماس با من..من رمزو دادم اونجا...توقع داشتی علنی بذارم این وسط؟

حالا چرا فخر میفروشی
از اون مطالب خفت بار سراسر بی شرمی رو که تو پستت گفتی آدما بژرسن که بد تر نیست

علی 14 مهر 1389 ساعت 12:27 ب.ظ http://deltangihayeman1388.blogfa.com

سلام...
بروزم تشریف بیاری خوشحال میشم ...

ما بیشتر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد